شهید محمد مصطفوی فرزند ذبیح اله در تیرماه 1350 در یک خانواده مذهبی در تهران دیده به جهان گشود و پس از پایان دوره ابتدایی، وارد بازار کار شد. روزی به همراه خانواده جهت زیارت گلزار شهدا به بهشت زهرا(س) میرود. همین طور که در قطعه 24 شهدا در حال فاتحه خوانی بود، چشمش به دو قبر شهید میافتد که بین آنها یک جای خالی وجود داشت. به پدرش میگوید: شاید زمانی اینجا محل دفن من باشد، که در نهایت شهید در همان مکان آرام گرفت.
شهید نفس پاکی داشت بطوری که همسایگان و اقوام همگی به این موضوع شهادت میدهند. فروردین سال 1369 فرا میرسد و محمد برای دوره آموزشی به پادگان باغین کرمان اعزام میشود. بعد از پایان دوره، در ژاندارمری سابق مشغول به خدمت سربازی گردید. از آنجا که مسئولیت حفظ مرزها بر عهده ژاندارمری بود، محمد به پاسگاه شهید شهردوستی که در 160 کیلومتری بم قرار داشت، اعزام گردید. این پاسگاه در مسیر عبور اشرار قرار داشت و محمد در آنجا مشغول خدمت گردید. مثل همه سربازها هرازگاهی به مرخصی میآمد. اول دیماه 1369 شهید که در مرخصی بود به محل خدمت خود بازگشت. تا بیست و پنجم دی هیچ خبری از او نبود و این باعث نگرانی خانواده و اقوام شده بود.
عصر روز 25 دی ناگهان محمد از در وارد شد و یک بار دیگر شادابی را به خانواده بازگرداند، اما سر و صورت و پای او مجروح و باندپیچی شده بود. علت را که جویا شدیم، گفت: در حین انجام ماموریت و درگیری با اشرار زخمیشدم که چند روز نیز در یکی از بیمارستانها بستری شده بودم و بحمدالله اکنون التیام حاصل نموده ام. برغم این صحبتها، از آنجا که محمد حال خوشی نداشت، به بیمارستان ژاندارمری منتقل و در آنجا ده روز بستری گردید. پزشک معالج بیست روز برای ایشان استراحت در منزل را تجویز نمود. او به منزل رفت اما هنوز ده روز از استراحتش نگذشته بود که برای بازگشت به محل خدمت خود اصرار داشت. میگفت: در جلوی چشمان خودم دیدم که یکی از دوستانم که تنها پسر خانواده بود، چطور توسط اشرار از خدا بی خبر شهید شد و من میروم تا انتقام خون او و قربانیان دیگر را بگیرم.
اینگونه بود که توانست بار دیگر به محل خدمت خود بازگردد. عمده فعالیتهای پاسگاه محل خدمت محمد، مقابله با شرارتهای طایفه مهدی نارویی از حامیان عبدالمالک ریگی بود. محمد پیشترها دو نفر از سرکردگان این طایفه خطرناک را طی یک درگیری به جهنم واصل کرده بود و این بار افراد مهدی نارویی که محمد را مانعی بر سر راه خود میدیدند، ابتدا او را تطمیع کرده و پس از اینکه ناامید شدند، تهدید به مرگ میکنند.
پاسگاه که میدانست اشرار تهدیدهای خود را عملی خواهند کرد، او را هفتاد کیلومتر به عقب منتقل میکنند. دو ماه از خدمت محمد در مقر جدیدش میگذرد. اشرار که موقعیت جدید او را کشف کرده بودند، ساعت چهار صبح 27 فروردین 1370 یک دستگاه پاترول وارد آن محدوده میشود. محمد به خودرو ایست میدهد و قصد بازرسی خودرو را دارد. راننده دست به طرف جیب خود میبرد تا به اصطلاح مدارک را ارائه کند، اما بجای آن یک کلت از جیب خود خارج کرده و قلب او را هدف میگیرد و این گونه بود که محمد مصطفوی خانیکی (اولین شهید نیروی انتظامیکشور) در سحرگاه روز عید فطر به خیل شهیدان میپیوندد.
شهادت محمد قبلا به پدرش الهام شده بود. دو شب قبل از شهادت، پدر شهید در خواب میبیند که باد تندی شروع به وزیدن کرد و موهای یک طرف سر شهید را با خود برد. این خواب در واقع شهادت محمد را برای خانواده اش تداعی کرده بود.
بدنبال این واقعه، هلیکوپتر نیروی انتظامیبر فراز منطقه به پرواز در آمده و به شناسایی عوامل حمله به پاسگاه میپردازد، لکن از آنجا که اشرار بر آن مناطق اشراف کامل داشتند، خیلی سریع توانستند خود را از دید مامورین مخفی کنند.
پیکر پاک شهید به مقر نیروی انتظامیبم منتقل و مراسم دعای توسل در کنار این شهید معزز برگزار میشود. صبح روز بعد، پیکر شهید به معراج الشهدای تهران انتقال داده شده و جستجو برای یافتن بیت شهید در روستای خانیک و تهران آغاز میشود.
سرانجام پس از سه روز خبر شهادت محمد به خانواده اش داده میشود. پدر برای شناسایی فرزند شهیدش به معراج الشهدا میرود و از میان پنج شهید موجود، شهید خود را شناسایی میکند.
به گواهی شاهدان حاضر در محل و البته خود پدر شهید، به محض کنار زده شدن پرچم مقدس ایران از روی شهید، تبسمیبر لبهای شهید نقش میبندد بطوری که همه این تبسم را میبینند. روز تشییع جنازه فرا رسید. پیکر شهید با شکوه خاصی از معراج الشهدا تا مسجد بعثت افسریه تشییع شد. در آنجا جمعیت کثیری از همشهریان بویژه مرحوم حاج آقای یزدانی به خیل تشییع کنندگان پیوستند. سپس پیکر شهید برای خداحافظی به منزل او انتقال داده شد.
پدر شهید دو کبوتر را که دلبستگی خاصی به محمد داشتند و او نیز در زمان حیاتش به آنها رسیدگی میکرد، روی تابوت حامل پیکر فرزندش قرار داد و آنها تا بهشت زهرا (س) بر بالین شهید نشستند بدون اینکه بخواهند پرواز کنند.
نمیتوانم ببینم که بر سر جوانان ما معامله میکنند. میروم تا انتقام خون همرزمان شهیدم را از اشرار بگیرم. مرا از تهدید، ترور و شهادت نترسانید که ما فرزندان ولایت مدار این مرز و بوم هستیم چون مقتدایمان حسین(ع) است. چه خوش است انسان با هدف و زیر پرچم اسلام خدمت کند. همه را به پاک زیستن و درست زندگی کردن توصیه میکنم. همواره در مسیر راست حرکت کنید که سعادت انسان در آن است.
پاکی، صداقت، جوانمردی، ایثار، از خود گذشتگی، تعهد، نجابت، خوش خلقی، دلسوزی، مهربانی، وطن دوستی و شجاعت از خصوصیات شهید محمد مصطفوی خانیکی است.
منبع: کتاب مسافران بهشت تالیف: اسفند 1393
زندگینامه شهید مدافع حرم امیر کاظم زاده (خانیک گناباد)