شهید حسین رمضانی مقدم خانیکی فرزند حسن و رحیمه در سال1340و در روستای خانیک دیده به جهان گشود. هنوز یک سال از عمرش نگذشته بود که آفتاب عمر پدرش غروب کرد و او را با همه مشکلاتی که در جامه روستایی وجود داشت، تنها گذاشت.
در سال 1359 مدرک دیپلم خود را گرفت. با وجود علاقهای که به تحصیل در دانشگاه داشت، جنگ را مقدم بر تحصیل دانست و برای گذران خدمت سربازی خود را به نظام وظیفه معرفی کرد.
شهید رمضانی به کردستان اعزام و در پاسگاهی واقع در جاده سنندج-مریوان خدمت خود را آغاز کرد. از این منطقه که تحت نفوذ شدید کوموله و دموکرات قرار داشت، توسط پاسگاهها و نیروهای بسیج محافظت
میگردید.
شهید در این منطقه خدمت میکرد. او چند بار نیز به مرخصی آمد. در آخرین مرخصی اش که به روستا آمده بود، با همه اقوام و آشنایان خداحافظی کرد و دوباره به کردستان اعزام شد.
در یکی از عملیاتهای پاکسازی که در زمستان 1361 انجام شد، شهید از ناحیه شانه راست و مهرههای کمر مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت که بر اثر آن زمین گیر شد و در اثر شدت خونریزی به حالت نیمه اغماء درآمد. با عقب نشینی نیروهای خودی و افتادن پیکر نیمه جان شهید به دست دشمن، او را در یک سراشیبی رها میکنند که به خونریزی بیشتر شهید منجر میشود. در نهایت به دست همرزمانش نجات پیدا میکند و به بیمارستانی در کرمانشاه منتقل و در آنجا بستری میشود. چند روز بعد به بیمارستان آیت اله کاشانی اصفهان منتقل و در آنجا با تلاش پزشکان بیمارستان دو گلوله از بدن نیمه جان وی خارج میشود. هنوز خانواده از او اطلاعی ندارد چون شهید نمیخواست که داستان مجروحیتش به خانواده و آشنایان برسد.
خبر مجروحیت حسین پخش میشود. ابتدا برادر و خواهر و بستگان شهید به عیادت وی در اصفهان
میروند. در پرس و جوهایی که از وی به عمل میآمد، کمتر اظهار کسالت میکرد و این در حالی بود که ساعت 9 صبح و 9 شب زخمهایش را پانسمان میکردند اما او همواره خویشتن دار بود و به دیگر مجروحین و حتی ملاقات کنندهها نیز دلداری میداد.
از خواهر شهید نقل است حسین گلولهای که پزشکان از بدنش خارج کرده بودند را نزد خود نگه داشته بود و گفته بود اگر شهید شدم یا زنده ماندم میخواهیم این گلوله را نزد خود نگه دارم. قبل از مجروحیت، شهید در خواب دیده بود که مادرش از دنیا رفته است. بعد که مجروح میشود به خواهرش میگوید که تعبیر خواب من این بود که خودم قرار بوده مجروح شوم نه اینکه مادرم فوت کند.
مدتی بعد پیکر نیمه جان شهید از بیمارستان اصفهان به بیمارستان شهید فیاض بخش تهران منتقل میشود. سرانجام مرغ وجودش در این بیمارستان پر کشید و به آسمانها رفت.
پاورپوینت اقتصاد تعلیم و تربیت فصل چهارم 19 اسلاید رایگان