روحانی شهید عبدالحسین فارابی
روحانی شهید عبدالحسین فارابی فرزند علی و حوا در پانزدهم اسفند سال 1348 در روستای خانیک و در خانوادهای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی و راهنمایی را در خانیک و دیسفان گذراند. در مسیر رفت و آمد به دیسفان که آن زمان معمولا با پای پیاده انجام میشد خیلی مراقب بود که وارد باغ یا زمین مردم نشود.
پس از پایان تحصیلات راهنمایی به همراه چند نفر دیگر از دوستان خود وارد مدرسه علمیه امام رضا (ع) گناباد شد و پس از مدتی موفق به اخذ مدرک حوزوی مقدماتی گردید
در شانزده سالگی با عضویت بسیج از طریق پایگاه خانیک به جبهه اعزام شد . پدر شهید میگوید: قبل از اعزام حسین را در سپاه فردوس دیدم. پرسیدم اینجا چه میکنی؟ چیزی نگفت. گفتم انتظار دارم راستش را به من بگویی. گفت: آمده ام تا به جبهه اعزام شوم. گفتم من هم آمده ام تا به جبهه بروم. شما برگرد، نیازی نیست. حسین گفت: پدر جان! استعداد من از شما بیشتر است و در عین حال نیز اگر خدای نکرده اتفاقی برای شما بیافتد، خانه بی سرپرست میشود. هرچه تلاش کردم او را برگردانم، بی فایده بود تا اینکه به جبهه اعزام شد. او افتخار چهار بار اعزام به جبهه را در کارنامه خود ثبت کرد. آخرین بار در عملیات کربلای 5 که در منطقه عملیاتی شلمچه انجام شد، بیسیم چی گردان بود که بر اثر اصابت ترکش به سر، دست و پا و پهلو با فاصله اندکی با شهید مهدی صفرزاده و شهید عباس جعفری، در هفده سالگی روحش به آسمان پرواز کرد و آسمانی شد.
پدر شهید در ادامه میگوید
پیکر مطهر حسین به کاخک منتقل شد. من به سپاه کاخک رفتم. خواستم پیکر شهید را ببینم. گفتند تحملش را داری؟ گفتم چرا که نه؟ امانتی خدا به ما داده و اکنون خودش او را گرفته. کجای این کار ناراحتی دارد؟ سپس بر بالین فرزندم حاضر شدم و در حالی که راضی به رضای خدا بودم، پیکر پاکش را با گلاب معطر نمودم. بدنش خیلی تر و تازه بود. مراسم تشییع در امامزاده کاخک انجام شد . در امامزاده کاخک از من خواسته شد که اگر صحبتی دارم برای حاضرین بیان کنم. گفتم اگر چند حسین دیگر هم داشتم، همه را در راه امام و انقلاب میدادم و حاضر بودم همه آنها در این راه کشته شوند. سپس پیکر حسین شهید روی دستان مردم شهیدپرور روستای خانیک تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
حسین؛ نیکوکار، دلسوز، فعال، باصداقت و دائم الوضو بود و انس و علاقه خاصی به نماز و قرآن داشت. از جمله خصوصیات اخلاقی شهید میتوان به رعایت حق الناس و جدیت در عمل و رعایت بیت المال اشاره کرد. تربیت خاصی داشت. در سلام کردن سبقت میگرفت. هچ گاه با بی احترامیبا من و مادرش صحبت نمیکرد. اهل صله رحم بود و همه را محترم میشمرد. علاقه خاصی به امام حسین(ع) داشت و برای همین نیز خودش اسمش را گذاشته بود عبدالحسین: یعنی نوکر امام حسین علیه السلام.
. وصیت نامه شهید )به قلم خودش
بسم اهلل الرحمن الرحیم.
الذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل اهلل باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون
آنانکه ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند، آنانرا نزد خداوند مقام بلندی است و آنان رستگاران و سعادتمندان عالمند . با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامیامام خمینی که چنین مبارزهای را به ما آموخت و شرف و عطوفت به ما عطا فرمود و سالم بر حسین شهید، سرور مجاهدان اسالم. در دنیا دو صف وجود دارد: صف باطل که همان صف فرعون و فرعونیان است و صف حق که صف تمام پیامبران الهی و خمینی کبیر است. و پیامم این است که امام را تنها نگذارید. میدانید که اگر امام را تنها گذاشتید چه میشود، مانند لشکری است که فرمانده ندارد.ای کاش یک دریا از خون میداشتم و تمام آنرا در راه اسالم نثار میکردم. شهادت شهدی است که هر کس توان آن را ندارد که شربت آنرا بنوشد مگر اینکه از تمام قید و بندهای ظاهری اعم از مال و جان خود بگذرد . آری، این راه سعادت و پیروزی است، از شهادت مرا باکی نست. شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را در آغوش میکشد، نقطه اوج و آزادگی همین است . شهادت قله رفیع انسانیت است و وای بر ما اگر دشمن بر ما بتازد و نوامیس ما را به غارت ببرد و ما دست روی دست بگذاریم و به عیش و نوش بپردازیم . سخنی دارم با پدر و مادر و برادر و خواهرانم. چگونه میتوانستم ببینم که هر روز عدهای از بهترین جوانان ما کشته میشوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم. میدانم که از دست دادن من شاید برای شما سنگین باشد، ولی آیا غم از دست دادن حسین زهرا)س ( مشکل نبود؟ مگر آنان نبودند که کشته شدند تا دین اسالم پابرجا باشد؟ من هم به نوبه خودم از آقا و سروروم حسین )ع( درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم . من آموختم که زندگی مادی بی ارزش است و نباید منتظر باشیم که مرگ ما را فرابگیرد بلکه ما باید به سراغ مرگ برویم. مگر انسان یک دفعه بیشتر میمیرد؟ پس چه بهتر که آنهم در راه خدا باشد. پدر و مادرم! میدانم که در طول زندگی به شما رنج دادم و شما را اذیت کردم ولی امیدوارم مرا ببخشید. زحمت بکشید کمیاز حوزه علمیه قرض دارم، آنها را بدهید. اموال شخصی ام را برای خود بردارید و کتابها را به برادرم حسن بدهید و هرکدام را الزم ندارید به کتابخانه اهدا کنید. اگر از کسی طلبکارم، حاللش باشد، اما اگر کسی چیزی از من طلبکار است از پدرم مطالبه کند . همراه به طلبهها و همکالسیهایم درود میفرستم. آخرین پیامم به شما این است که هیچ وقت راهی بجز راه اهلل، ایمان و شهادت و خداگونه شدن را نپذیرید. محل دفنم هم روستای خانیک باشد. زیاده عرضی ندارم. خداحافظ شما و تمام اعضاء خانواده. امام را دعا کنید.
ولادت:: 1348/12/15
شهادت: 1365/11/05
محل شهادت: شلمچه -عملیات کربلای 5
گلزار: روستای خانیک
نویسنده: حسین نجفی خانیکی