بخاطر دارم که هنوز چند ماهی از جنگ نگذشته بود، واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامیکاخک در روستای خانیک (مسجد حضرت صاحب الزمان(عج)) آموزش اسلحه شناسی را هفتهای یک جلسه برای مردم ارائه میکرد. محمدتقی که در تهران مشغول کار بود، برای اینکه از روستا به جبهه اعزام شود، به ده آمده بود. در یکی از روزهای تابستان در حالی که همان ظاهر و آراستگی شهری اش را حفظ کرده بود، وارد مسجد بالا شد.
چون من و او از کودکی با هم همکلاس بودیم و در یک میز مینشستیم، مرا صدا زد و گفت: با چه کسی صحبت کنم که مرا به جبهه اعزام کنند. موضوع را به مسئول آموزش انتقال دادم. آن مقام مسئول از محمدتقی پرسید: متولد چه سالی هستی؟ گفت: به سن من چکار دارید؟ مگر خون آنهایی که اعزام میشوند از من رنگین تر است؟ شهید میدانست که اگر سن خود را بگوید، اعزامش نمیکنند. به مسئول آموزش گفتم: پانزده سال. لذا با ثبت نام وی موافقت حاصل نگردید. محمدتقی به تهران بازگشت و در پایگاه محل خود به جمع آوری کمکهای مردمیو فعالیتهای بسیج پرداخت. تابستان 1360 به روستا بازگشت و این بار چون سن و سالش بالاتر رفته بود، علیرغم جثه کوچکی که داشت توانست خود را در صف بسیجیان اعزام شونده به آموزش وارد کند. او به همراه سه بسیجی دیگر از روستای خانیک به پادگان آموزشی بجنورد اعزام شد. پس از اتمام دوره آموزشی به جبهههای جنوب اعزام گردید و در عملیات بیت المقدس که با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد، در همان اوایل به فیض عظیم شهادت نایل گردید.
مگر خون من رنگین تر از سایر شهداست که به جبهه نروم؟ مگر نه اینکه مال و ثروتها را باید گذاشت و رفت؟ چرا انسان دلبند آن شود؟ مگر نه اینکه این بدنها باید برود؟ چرا این جسم برای خدا و رواج دین خدا نرود؟ پس مرگ در راه خدا بسیار زیبا و ارزشمند است و دعا کنید که من شهید شوم. وصیتی هم به همه خواهران و مادران دارم و اینکه حجاب خود را حفظ کنید که رعایت حجاب دنیا و آخرت انسان را آباد میکند. انشاءالله خداوند به شما توفیق دهد که بتوانید زنانی نمونه در جامعه خود باشید و به دیگر زنان عالم بفهمانید که ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.
عشق به جهاد و شهادت، مطالعه، اهمیت دادن به زیارت ائمه و امامزادگان علیهم السلام، شهادت بجای مرگ، توصیه به حجاب و گسترش فرهنگ آن، خوشرفتاری با مردم، تواضع، خلوص نیت، عفت زبان و توصیه به پاکدامنی از خصوصیات شهید است.